تلفنی که دو بار به کربلا رفت و صاحبش نه
جمعه, ۱۴ آذر ۱۳۹۳، ۰۲:۰۱ ب.ظ

اما اتفاقی که این چند روز ذهن منو به خودش مشغول کرده اینه که
یکی از دوستانم که دیروز پیاده برای زیارت اربعین عازم شد اومد و یکی از گوش هام رو گرفت تا همراهش ببره و این گوشی همونی بود که مادرم هم یه بار همراه خودش به کربلا برده بود. شاید باورش سخت باشه اما حقیقت داره
گوشی من دوبار کربلایی شده و من نه !
شاید حتی به اندازه 110 گرم پلاستیک هم لیاقت نداشتم که نشده ، نمی دونم

و اما درباره غیبت این چند وقته ام
راستش اصلا فکرش رو هم نمی کردم که این ترم انقدر سرم شلوغ بشه ، بیشتر مشغول درس و فکر و دنبال کردن کارای دانشکده هستم (که واقعا به منم ربطی نداره و بیشتر دغدغه شخصیم شده) و تقریبا فرصت زیادی برای رسیدن به خودم و خانوادم ندارم. چند وقتی هم هست که به توصیه یکی از دوستان مشغول بررسی برای انتخاب رشته مورد علاقه دوران تخصص هستم که مطالعات و پژوهش ها رو در اون زمینه متمرکز کنم.
لکن چیزی که مثل همیشه گوشه ای از ذهن من رو به خودش مشغول کرده اینه که همه این ها برای چیه؟ انسان از این کارهایی که انجام میده چه هدفی رو دنبال میکنه؟
تهش چیه؟ اگر واقعا هدف ما کسب رضایت خداست ، آیا واقعا با اینجور کارها رضایت خدا رو کسب می کنیم؟؟؟ آیا در این ماه آخر سرد پاییز به این فکر می کنیم که وظیفه و مسئولیت ما در قبال این جهان چیه؟ آیا اصلا مسئولیتی داریم؟ سخن بسیار است بگذریم ....

راستی هوای تبریز عزیزم بسیار سردتر از قبل شده و اولین برف لجوج یک دنده هم چند روز پیش بالاخره کوتاه اومد و بارید تا باز یک بار دیگه بتونم این نعمت خدا رو ببینم و شگفت زده بشم. در این چند وقت هم هر هفته کشتارگاه می رفتیم که ماجرا های اون رو باید مفصل براتون بنویسم. فقط عجالتا همین قدر بگم که واقعا تاثیر بسیار زیادی رو من داشت . دیدن آدم های اونجا ، دیدن دام ها ، دیدن چاقو ها و دکتر ها و همه و همه باعث شد مدت ها به فکر فرو برم که ما به چه قیمتی داریم در دنیا زندگی می کنیم. و آیا بهای مناسبی برای بودن در این دنیا می پردازیم؟

فکر کنم خیلی فلسفی عرفانی نوشتم این دفعه زیادم نباید سخت گرفت. امیدوارم انشالله این ترم از امتحانات سر بلند بیرون بیام. برای خالی نبودن عریضه یکی از اسلاید های پاتولوژی رو که درست کردم هم ببینید. این جمله شهید آوینی رو بخونید و بهش فکر کنید.

* آن ها می دانند که نفس حجاب آن هاست و برای رسیدن به مقام قرب تنها از خود گذشتن کافی است . و عجبا ... باید باور کرد که در سراسر جهان تنها این خیل وفادارانند که قدرت از خود گذشتگی دارند...

به قول قیصر:
من سرم نمیشود
ولی...
راستی
دلم
که میشود...