روز عیــــدم رو چطوری شروع کردم؟
خب الحمد لله برای نماز عید که خواب موندم و کسی بیدارم نکرد خودشون رفتن مصــلی :(
لذا منم دوچرخه رو برداشتم و رفتم محله گردی
طعم عکاسی با موبایل اونم عکسای روزمره شبیه هیچ چیز دیگه نیست ، خیلی دوستش دارم :)
یه اتفاقی هم افتاد که همراه عکسش آخر پست نوشتم ، به ادامه مطلب مراجعه کنید
وقتی داشتم بر میگشتم سمت خونه دیدم داخل پارک یه نفر رو زمین دراز کشیده ، خیلی عجیب بود دمپایی هاش افتاده بود کنارش ، منم رفتم بالا سرش و اول یه عکس ازش گرفتم ! بعد فکر کردم نکنه اتفاقی براش افتاده باشه ، رفتم صداش کردم گفتم آقا آقا ! بنده خدا یهو پرید گفتم حالت خوبه؟ گفت آره ، گفتم چرا اینجا خوابیدی؟ گفت همینطوری میخواستم بشینم یکم ، منم گفتم خب پاشو برو رو نیمکت بشین بعد از کنارش بلند شدم و رفتم سوار دوچرخه بشم دوباره بهش گفتم خوبی آقا مطمئنی خوبی؟ گفت آره ممنون از لطفت !
خلاصه منم برگشتم خونه ولی به خودم گفتم کاش روز عیدی براش یه آبمیوه ای چیزی می گرفتم ولی خب مغازه ای هم اون اطراف نبود !
آفتابگردون رو دوس داشتم
...
عکس آخریه خیلی غمگین انگیزه :(