ساخت و ساز ذهنی
ساخت و ساز ها رو که می بینه آدم تعجب می کنه واقعا . همه هم خالی هستن
یه طرحی چند وقت پیش
داده بودن خونه های کوچک ویژه مجرد ها و زوج های تازه مزدوج شده ، نمی دونم چه شکلی خواهد بود ولی اگر شکل این اتاقک هایی که از ژاپن نشون میدن باشه خیلی بد خواهد بود.
خب بگذریم ....
هر چند وقت به این مسئله فکر می کنم که آدم در سنین مختلف اقتضائات مختلفی داره ، روحیات مختلفی داره. شاید چند سال پیش همین روز ها اگر کوچکترین برنامه یا خبری از کنکور و دانشگاه ها و .... منتشر می شد سریع جلوی تلویزیون حاضر و ناظر می شدم اما حالا اصلا این اخبار برام جذابیتی نداره.
برعکس این روزها اخبار تشکل های مختلف دانشجویی و برو و بیا ها و مسائل اجتماعی و فرهنگی برام جذابه و شاید تا چند سالی دیگه اخبار مربوط به تحولات قیمت مسکن ، مسائل مرتبط با خانواده و تحصیل و حضور اجتماعی فرزندان و غیره برام جذابیت پیدا کنه.
تا اینجای کار مسئله کاملا بدیهیه . خب مشخصه که انسان در وهله های مختلف زندگی دارای روحیات متفاوتی هست اما همیشه چند تا سوال در ذهن من وجود داشته.
راستی چرا انسان اینطوری است؟
اصلا چرا روحیات ما در مقاطع مختلف زندگی تا این حد متفاوت و گاه متناقضه؟ چرا همه ما امروز به بعضی از عقایدی که چند سال پیش داشتیم می خندیم و باورش برامون سخته که روزی چقدر سفت و سخت از اون عقیده حمایت می کردیم؟
سوال دیگه ای که از اون هم مهم تره اینه که چرا وقتی در مقطعی از زندگی قرار داریم درک مقاطع دیگه برامون خیلی سخت و گاهی ناممکنه؟
چرا این شکاف انقدر پر ناشدنی به نظر می رسه؟
مراحلی از زندگی که همه ما روزی پشت سر گذاشتیم ، امروز برای بسیاری از ما دیگه اصلا قابل درک و هضم نیست. خیلی دوست دارم پاسخ این سوالات و سوالات دیگری رو پیدا کنم روزی. و همیشه این ترس با من همراهه که نکنه روزی برسه که دیگه همچین مسائلی برام دغدغه نباشه.
شاید هم اون روز چشمم به این مطلب بیفته و لبخندی بزنم و از خامی خودم در این مرحله از زندگی شگفت زده باشم.
این چند عکس رو هم ببینید :
این شعر قیصر رو بخونید :
امشب تمام حوصله ام را
در یک کــــلام کوچک
در «تو»
خلاصه کردم:
ای کـــــــاش می شــــد
یکـــ بار
تنها همــــین
یکـ بار
تکـــــــرار می شدی!
تکــــــرار...
+[لینک]