تجربه گرافی

تجربه نگاشت ها

تجربه گرافی

تجربه نگاشت ها

سالی که گذشت ، نفسی که اهل نشد

دوشنبه, ۲ فروردين ۱۳۹۵، ۰۵:۰۷ ق.ظ

یک سال از آخرین باری که مطلبی در اینجا نوشتم گذشت ، من زنده ام و هنوز نفس میکشم ، اما چه قول های بی عمل که ماند، چه توبه هایی که شکسته شد ، چه سوال هایی که بی جواب ماند و چه چشم هایی که چشم انتظار ماند . این نوشته قرار است یک نوشته گل درشتِ بزرگِ ریاکارانه باشد که هدفش این است که نشان دهد من این یک سال گذشته را به بطالت نگذرانده ام و عمرم تباه نشده. اما  افسوس اینکه هر چقدر تلاش کنم ظاهری موجه برای کارهایی که انجام داده ام بگیرم و اشتباهاتم را بزک کنم و به خودم اثبات کنم که در یک سال گذشته من آدم خوبی بوده ام که اشتباهاتی هم داشته می بینم که یک جای کار می لنگد، یعنی انگار در این یک سال که گذشته یکی از چرخ دنده های ساعت زندگی ام انگار درست نچرخیده و انگار سازی ناکوک در نوت زندگی ام در این یک سال نواخته شده که همه کارهای دیگرم را تحت الشعاع قرار داده . راستی گم شده من چیست؟

بیایید کمی درباره گم شده خودمان صحبت کنیم ، اصلا چرا آدمی باید در زندگی گم شده ای داشته باشد؟ در این یک سال گذشته این سوال تقریبا هرروز با من یه این طرف و آن طرف آمده و در گوش من نجوا کرده که من به دنبال چه هستم؟ و به دنبال چه باید باشم؟ من قصد ندارم که بگویم ای گمشده من به دنبالت صحرا ها را در نوردیده ام و کوه ها را پیموده ام و از دریاها عبور کرده ام تا به تو برسم و تو را در یابم ، چون من این نیستم . ولی در همین خیابان های تبریز ، هنگام قدم زدن در کوچه های بازار و لبخند زدن به پیرمردی که داخل مغازه اش کنار بخاری نفتی نشسته و در آینه ی من به جوانیِ خودش که مثل پرنده لب بام پرکشیده و رفته نگاه می کند، من به دنبال گم شده خودم بوده ام . یا زمانی که به آرامی دراز کشیده ام و نفس های آخر شب را می شمارم به این فکر کرده ام که من به دنبال چه هستم؟

شاید گمشده ما چیزی درون خود ما باشد، مثلا نوری درون ما که با ندای بیرونی سرنوشت روشن می شود و با یافتن نشانه ها و گشتن به دنبال آنها حرکت در مسیر یافتن این گمشده هموار می شود. شاید فقط باید نشانه ها را دنبال کرد. راستی اگر اینطور باشد در کجا باید به دنبال کیمیاگر زندگی ام باشم تا با اکسیری روح حیات را به کالبد نفس خسته و از پا افتاده ام بدمد و مرا برای ادامه حرکت در مسیر یافتن و دنبال کردن نشانه ها یاری کند ؟ و با چه نشانه ای در پی یافتن این مسیر ناهموار باشم ؟ آیا می توان در این راه از ستاره ها به عنوان راهنمایی برای یافتن قطب شمال درون استفاده کرد؟ 

در این یک سال که گذشته احساس می کنم مانند فرد کم بینی هستم که در اتاقی تاریک و نا آشنا مشغول گام برداشتن است . گاهی قدم به آهستگی بر می دارم مبادا که دیواری پیش رو باشد . گاهی تند گام بر می دارم تا زودتر به مقصد برسم ، همچنان اما بدون دانستن راه و شناختن مقصد گام بر میدارم ولی افسوس که گویا به دور خود می گردم و در این تاریکخانه دنیا مشغول طواف به دور نفسم هستم و خودم تصور میکنم که در راه رسیدن به مقصد حرکت میکنم. هرچند حرکت خوب است اما دورزدن بد است و اینکه یک سال بگذرد و تو همچنان راهی به سوی نور نیافته باشی درد افزونی است .

باری ،  یک سال گذشت و این نفس سرکش و رام نشدنی اهل نشد که نشد ، به قول دوستی که به شوخی میگفت نفس تو دیگر شکستنی نیست و باید با آن کنار بیایی ! و البته که این مزاح او در جانب من حقیقتی انکار ناشدنی است که گویا من به تنهایی از پس این نفس بر نمی آیم و نمی توانم این دیو خفته در میان دروازه وجود را بشکنم تا ازین گذرگاه بگذرم و نشانه های راه را پیدا کنم . مانند مورچه ای که زندگی را به عمق سطحی که در آن قدم بر می دارد می بیند ، نفس ما نیز از درک حقایق عالم عاجز است مگر آنکه بتوانیم از سطح بلند شویم و حرکت کنیم.

شاید در آینده بیشتر درباره گمشده مان بنویسم...

  • امیر

نظرات (۲)

  • تاریخ جهان و تقویم تاریخ
  • چی بگم ............. حقیقته دیگه .....
  • تاریخ جهان و تقویم تاریخ
  • سال نو مبارک
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی